Wednesday, 28 May 2008

*آواز پروانه

پاسُخی به سُروده ی پروانه جان فرید

با مهر بی پایان

آبتین آیینه

آنچنان به تو دل سپرده ام

که واژه ها

آواز ِ پروانه را شکار می کنند


و آوای ساز ِ سکوت

سایه سنگی بر دریچه ی گوش می نشاند

نگاه از چشم می گریزد

و عشق (اِشگ) از مستانگی تهی می گردد

آنگاه

این تاخته ی باخته

بیگانه ایست

که نه از تو نشانی دارد نه از من

من در هیچستان بر تارهایی گیج

پرده های بی درگاه می نوازم

و تو نمی پرسی

تازه رسیده، از کجا می نوازیی؟

بدین گونه آهوی آرزو را

در باغ ِ چشمانم می کشانم

تا پرده های پنهان و نهان

دانه های نیاز را

در آتش ِ آب افروخته گرداند

تا این گسسته

از دورترین دور

تا نخستین نگین ِ نگاه

از جان ها برون درآید

تا خرده خردها

در پردیس ِ آرزو

پرواز کنند

تا پیکر ِ آزادی از پیچش های پیچیده روزنه ها

تن گشاید

تا آسمان خراش ها و دریا شکن ها

در شکاف ِ زمین بوسه زنند؛

تا دم ِ تنهایی نوش دارویش را

بازستاند

تا سیمرغ بر خوشه ِ پروین نشیند

کوه های ابری را

به نیاز راه کشانی کند

تا زمین زنده بماند.

27مه 2008

گوتنبرگ - سوئد


No comments: