Tuesday, 20 May 2008

*توو من هردو در فكريم ولي

Parvaneh Jan

This is a humble answer to your

Beautiful “words of the week”

Love
Shahla Gotbi

تو درفكر رد پاي زمان هستي و

كوي و برزن باريك پيري

و من در فكر مرغان قفس

آزادي از درد اسيري

تو بر چهره اي كه زمان شكسته

مي انديشي , و من بر پشت خميده

خميده اي كه هنوز جوان است و

درد بيكران ديده

تو مي بيني زمان را كه در فرار است

و من مي بينم دل افسرده ام

را كه گريزان از زمان

بيقرار است و

زندگي روحم را كرده خسته

و گوشها يم را چنان بسته

كه آواي مطرب هستي

را نمي شنوم

شتاب در پا ها يم منجمد است

و ديگر بسوي ساز مطرب نميدوم

گفتي نرد عشق را نباختي!

ولي من باختم...

تو از غم قلعه اي محكم نساختي

و من ساختم

تو روي خود را

در آينه نشنا ختي و

من وجود خود را

تو جواني را گم كردي و

من بود و نبود خود را

تو از آئينه رنجيدي و

من بر آن بخنديدم

كه اين شيشه

رفيق و يار ديرين است

وفاداري چو آئينه نديدم

تو از فردا گريزاني

نميخواهي به امروزت بماند

براي سنجش شادي

ندارم هيچ ميزاني

ولي شادم اگر فردا

خداوندم ز درگاهش نراند

كلامت راست ميباشد

كه دنيا بازي شطرنج را ماند

كه با يك جنبش بيجا

كند ماتم.....

كند ماتم اگر موئي جدا

باشم زسرحد صراطم

تو اي پروانه ي زيباي رنگين

سبك كردي دلم

از بار سنگين

به پرواز هنر مرگ زمان

گردد فراموش

هنرمند و هنر هرگز

نه پيري ميپذيرد

نه گم گردد نه خاموش

+ + + + + + +

Shahla Ghotbi (Nabilzadeh)

09/Oct/ 2007

No comments: