Tuesday, 20 May 2008

*شعری برای صداها

صدای تو همهمه رنگهاست

صدای تو ریزش حجم عظیمی است از بلور

از نغمه های مطنطن موزون

صدای تو ساز نمیخواهد

صدای تو مرا رنگ میکند

مرا خواب میکند

مرا گرم میکند

من با صدای تو پرواز میکنم، ای اوج ای فراز

ای قصه بلند

ای شعر دلنشین

صدای تو تداوم یک عشق است

تداوم صدای جاری آبهای پاکیزه

آه...

صدای تو تا کجا میبرد مرا؟

کدام مرز ناگشوده است، تا صدای فاتح تو

مهارهای فرسوده اش را تخریب کند

چه میشنوم؟

نمیدانم... غرق شده ام...

در مجموعه ای از رنگ و زنگ و احساس گم شده ام

چه صدائی است که مرا اینسان در خود میپیچد

وچشمهای بارانی ام را به تماشای رنگین کمانهای نادیده میبرد؟

آه، ه ای تمام

آه ای بزرگ

از انکسار کدام رنج میگوئی؟

از ابتدای کدام درد میخوانی؟

در عمق خاطره هایت چه چیز را میجوئی؟

چگونه این همه سحر؟

چگونه این همه رنگ را به رایگان

نثار روح های خاموش میکنی؟

با من چه کرده ای؟

با من کدام قصه ناگفته گفته ای؟

ای آشنا، ای دوست،

با من چه میکنی؟... با من چه میکنی؟...

شعری از "رهـــــا" 10 سپتامبر 2007

No comments: